سه رویکرد برتر در مدیریت استراتژیک
تئوری استراتژی عملکرد، شرکت را در یک محیط رقابتی توصیف می کند روملت و همکاران در تلاشی که جهت خلاصه کردن تاریخچه مدیریت استراتژیک انجام داده اند اشاره می کنند که استراتژی، نشان دهنده «مسیر و جهتگیری سازمانها» است.
مقدمه
نویسندگان اضافه می کنند که تئوری استراتژی، شامل موضوعاتی است که ملاحظات عمده مدیران ارشد یا هر مقام دیگری که دلایل موفقیت یا شکست بین سازمانها را جستجو می کند در برمیگیرد و رقابت، موضوع اصلی این تئوری است. بهدلیل وجود رقبا، لازم است سازمانها در مورد انتخاب گزینههای زیادی تصمیمگیری کنند که تعدادی از آنها نیز استراتژیک هستند. این انتخابها عبارتند:
«پرتر» نیز با دیدگاهی مشابه روملت اذعان می کند که استراتژی، موضعیابی شرکت در بازار و نحوه بکارگیری ترکیبی از فعالیتهای منحصر بفرد سازمان را مورد توجه قرار می دهد و استراتژیسازی، یک چالش سازمانی است که بستگی به هدایت و هماهنگی سطوح مختلف مدیران در سازمان دارد. دیدگاههای مختلف استراتژی بهطور متنوع در ادبیات مدیریت استراتژیک یافت می شود. شاید به تعداد استراتژیستها رویکرد استراتژی معرفی شده است. ما در این مقاله بر سه رویکرد عمده و غالب در استراتژی تمرکز خواهیم کرد: رویکرد سازمان صنعتی، رویکرد مبتنی بر منابع و رویکرد فرایندی. در ادامه ضمن ارائه خلاصه ای از تلاشهای استراتژیستهای اولیه، این دیدگاهها توضیح داده می شود.
نظریههای اولیه استراتژی
استراتژیستهای اولیه مانند، چاندلر، آنسوف و اندروز، بر تئوریهای استراتژی، بهدلیل آنکه کمتر مورد توجه دیگران قرار گرفته بود تمرکز کردند. چاندلر با جدا کردن استراتژی از ساختار سازمانی اشاره می کند، مدیرانی که تصمیمات روزانه را از تصمیمات بلندمدت جدا میکنند قادرند نتایج قابل توجهی را در عملکرد سازمانی خود بهدست آورند. دیدگاهی مشابه این رویکرد سالها قبل توسط «سلزینک» معرفی شده بود. وی با تفکیک کردن «سازمانها» از «موسسات» ادعا میکند که سازمانها صرفا ابزاری در دست مدیران هستند در حالی که موسسات علاوهبر خصوصیات دیگر از ویژگیها و شایستگیهای «متمایز» تشکیل شدهاند. ایده مهم دیگری که در تئوریهای اولیه استراتژی مطرح شد تمایز بین محیط و سازمان بود. «اندروز» با تاکید بر این دوگانگی اشاره میکند که محیط صنعتی و چالشهای آن باید با تغییرات داخل سازمان و بهکارگیری منابع و شایستگیهای سازمانی تطبیق داشته باشد. در نظر او استراتژی به معنی تحلیل فرصتها و تهدیدهای خارجی، نقاط قوت و ضعف داخلی و تطبیق این عوامل بهمنظور فرمولی کردن استراتژی است. (فرمولیکردن استراتژی جدا از اجرای آن است) . «انسوف» نیز مطالعات مفهومی بسیاری درباره استراتژیهای تنوعگرایی انجام داده است. اگرچه در تحقیقات آکادمیک میتوان ردپایی از تئوریهای کلاسیک سازمان را همراه با تئوریهای استراتژی یافت، بهکارگیری این دو تئوری بسیار نادر است. با اینکه در دهه 1960 تئوری استراتژی و تئوری سازمان کاملا قابل تفکیک نبودند، در اواسط دهه 1970 تئوری سازمان مسیری متفاوت از استراتژی را در پیش گرفت. بهطور کلی، تئوریهای استراتژی بهعنوان یک مکتب بهطور مجزا در حوزهای جدای از حوزه تئوری سازمان توسعه یافتند و بهطور خاص مورد توجه کنفرانسها، ژورنالها، موسسات آکادمیک و. .. قرار گرفتند.
تئوری سازمان صنعتی
در اواخر دهه70 و اوایل دهه 80، پرتر دیدگاه سازمان صنعتی را در استراتژی کسب و کار معرفی کرد. (البته بعضی از متون این تئوری را به میسون نسبت می دهند) . وی ادعا کرد که نیروهای خارجی صنعتی، فعالیتهای مدیران را تحت تاثیر قرار میدهد و کالاهای جایگزین، مشتریان و عرضهکنندگان و همینطور رقبای موجود و بالقوه انتخاب عمل را برای شرکت، تحت تاثیر قرار می دهند. این دیدگاه مطرح میکند که عوامل کلیدی موفقیت محیط کسب و کار، تعیینکننده عملکرد شرکت می باشد و سازمان باید خود را با شرایط محیط تطبیق دهد. «پرتر» سه استراتژی عمومی را بهعنوان استراتژیهای ممکن معرفی میکند: استراتژی رهبری قیمت تمام شده، تمرکز و تمایز. انتخاب نادرست این استراتژیها باعث کاهش سود شرکت و بهخطر افتادن موقعیت رقابتی آن میشود. او در سال 1985 با معرفی مدل زنجیره ارزش تلاشهای خود را توسعه داد و تلاش کرد که عوامل اصلی مزیت رقابتی را شناسایی اهمیت یک استراتژی کند. مدل وی بر اهمیت توجه به اجزای تشکیل دهنده سازمان در مدیریت استراتژیک تاکید می کند. همراه با پرتر مطالعات آکادمیک دیگری نیز در این تئوری انجام شد که بر مبنای چارچوب پرتر توسعه یافتند و هنوز توسط مدیران بهکارگرفته می شوند. در حال حاضر دیدگاه مبتنی بر منابع، این تئوری را مورد انتقاد قرار داده و با تاکید بر اینکه عوامل خارج سازمان هرگز نمی توانند منبع مزیت رقابتی پایدار باشند و این مزیت باید از طریق منابع داخلی سازمان بدست آید در مقابل این تئوری قرار گرفته اند.
دیدگاه فرآیندی در استراتژی
اگرچه استراتژی و زمینههای مرتبط با آن بر آنچه که شرکتها انجام میدهند تاکید داشتند، جهت فکری جدیدی در اواسط دهه 1970 بوجود آمد که بر چگونگی انجام آنها تمرکز داشت. استراتژی برای مدتی طولانی برمبنای برنامهریزی قرار داده میشد ولی بهدلیل مشکلاتی که شرکتها و تصمیمگیران آنها دراثر تحریم نفتی سال1973، قانونزدایی صنایع و بینالمللی شدن باآنها روبرو شدند برنامهریزی بلندمدت تاثیر عملی خود را از دست داد. با تاکید بر فرآیند استراتژی (به جای مضمون و اجزای آن) مطالعاتی در جهت انتقاد بر رویکردهای گذشته استراتژی جریان یافت. نااطمینانی درباره آینده منجر به تاکید بر برنامهریزی کوتاه مدتتر شد. تمایز اصلی در این رویکرد، بین فرمولیکردن استراتژی و انجام آن است: اندروز معتقد است، استراتژی شرکتها آن است که فقط انجام میدهند نه آنچه که برنامه دارند انجام دهند یا فکر می کنند باید انجام شود. کم کم تاکید بر اجزا و محتوای استراتژی مانند موقعیت رقابتی و رابطه آن با عملکرد شرکت از مرکز توجه خارج شد و محققان بر اینکه یک شرکت چگونه موقعیت رقابتی مناسبی می سازد و چه عواملی باعث می شود یک عملکرد خاص بهدست آید تمرکز کردند. «چاکراواتی» و «دز» دیدگاه فرآیندی را اینگونه توصیف می کنند: «تحقیقات فرآیندی استراتژی، تمرکز بر آن دارد که چگونه یک مدیر میتواند بهطور مستمر بر موقعیت استراتژیک شرکت از طریق تصمیمهای مناسب و بکارگیری سیستمهای اداری تاثیر گذارد. منظور از سیستمهای اداری، ساختار سازمانی، برنامهریزی، کنترل، انگیزش، مدیریت منابع انسانی و سیستم ارزشی شرکت است. رویکرد فرآیندی استراتژی، چگونگی شکل یافتن یک استراتژی اثربخش در سازمان و ارزش گذاشتن به آن و اجرای موثر آن را مورد توجه قرار می دهد.» به منظور تعریف بهتر این رویکرد، نویسندگان استدلال می کنند که اگر چه هم تحقیقات استراتژی مبتنی بر فرآیند و هم مطالعات استراتژی مبتنی بر محتوی، هر دو عملکرد سازمان را مورد توجه قرار می دهند، مطالعات فرآیندی، چگونگی رسیدن شرکت به موقعیتی که به دست آورده را مورد بحث قرار می دهد. متغیرهای مستقل تحقیقات مبتنی بر محتوا، متغیرهای وابسته در رویکرد فرآیندی هستند. طبق تحلیلهای چاکر اوارتی و دز دو پیش فرض تحقیقات فرآیندی این رویکرد را از بقیه دیدگاهها جدا می سازد که عبارتند از پذیرش عقلانیت محدود و دیدگاه چندگانه در واحدهای سازمانی و تعاملات بین این واحدها. با گذشت زمان دیدگاه مبتنی بر فرآیند با تمرکز بیشتر بر وظایف مدیریتی و تصمیم گیری توسعه پیدا کرد و با توسعه مطالعات فرآیندهای شناختی مدیران رونق یافت.
رویکرد مبتنی بر منابع
همان طور که بیان شد رویکرد سازمان صنعتی بیان میکرد که فشارهای محیطی و توانایی پاسخ دادن به تهدیدها و فرصتهای آن عوامل اصلی تعیین کننده موفقیت سازمان هستند، اما دیدگاه مبتنی بر منابع اشاره به آن دارد که مجموعه منابع خاص شرکت است که تعیین می کند کدام شرکت بهتر رقابت می کند و عملکرد بالاتری دارد. درحالی که رویکرد سازمان صنعتی عملکرد نسبی شرکت را در سطح صنعت با معیارهایی چون تفاوت قیمت و هزینه، کیفیت و تنوع محصولات توصیف می کند، دیدگاه مبتنی بر منابع بر ویژگیهای مهم عوامل مستقلی که منجر به تنوع محصولات یا کاهش قیمت شده اند(مانند منابع شرکت) تاکید می کند. این رویکرد تاکید بر منابع استراتژیک شرکت دارد. منابع استراتژیک شرکت منابعی هستند (شامل منابع فیزیکی، نیروی انسانی و منابع سازمانی - مانند توانمندیها، فرآیندهای سازمانی، دانش اطلاعاتی، شهرت سازمان- و .. . ) که ارزشمند وکمیاب بوده و جایگزینی و تقلید آن هزینه زا باشند . منابع استراتژیک ، خود، منشا مزیت رقابتی هستند و چالش مدیران در شناسایی و مدیریت این منابع است. این بدان معنی نیست که رویکرد مبتنی بر منابع از توصیف و توجیه تفاوت عملکرد شرکتها بر حسب بازارهای محصولات آنها ناتوان است. این رویکرد تحلیل میکند که شرکتهای موفق منابعی دارند که ارزش مجموعه آنها بیشتر از رقباست. بهطور منطقی این موضوع به این معنی است که شرکتهایی که عملکرد پایینتری دارند نیز ممکن است دارای مزیت رقابتی باشند ولی با ارزشی کمتر از رقبای موفقتر آنها. این مفهوم تفاوت ارزش برای مزیت رقابتی در مقایسه با دیدگاه سازمان صنعتی ( که یک عامل را دال بر مزیت رقابتی می داند و آن حداکثر سوددهی است) ممکن است در جستجوی رهبران صنعت کمتر مفید باشد. اگرچه معیار مقایسه شرکتها در رویکرد مبتنی بر منابع (در مقایسه با رویکرد سازمان صنعتی) بجای عملکرد ، بهره برداری از منابع سازمان است، مزیت رقابتی باید بر حسب افزایش ارزش نسبی منابع و هزینه بر بودن تقلید آنها توسط رقبا تعیین شود.
ویژگیهای منابع استراتژیک
در ادبیات منابع استراتژیک ویژگیهای مختلفی را به منابع استراتژیک نسبت میدهند. بعضی از نویسندگان مجموعه متنوع و کاملی از این ویژگیها را معرفی میکنند و عدهای نیز بر ویژگیهای مشخص و خاص آنها تمرکز می کنند. ما در اهمیت یک استراتژی این مقاله ویژگیهای معرفی شده توسط «بارنی» معرفی می کنیم:
منبع باید ایجاد ارزش کند به این معنی که یا هزینه ها را کاهش دهد یا قیمت کالا را افزایش دهد. «بارنی» اشاره میکند که منابع ارزشمند، سازمان را قادر می سازند که استراتژیهایی را اتخاذ و اجرا کنند که کارایی و اثربخشی شرکت را بهبود می بخشند. منابعی که با بکارگیری آنها می توان فرصتها را بکار گرفت یا تهدیدها را خنثی کرد، بر کاهش هزینه های شرکت یا افزایش درآمد آن تاثیر می گذارند. با این حال بعضی از نویسندگان بیان می کنند که برخی از منابع خاص با سازمانهای بخصوصی بهتر تطبیق می یابند و ارزشی که این منابع ایجاد می کند بسته به اینکه کدام سازمان بر آن منابع بیشتر سرمایهگذاری می کند متفاوت است. هر چه شرایط سازمان با منابع بهترتطبیق و تناسب داشته باشد، ارزش منابع بیشتر است.
بارنی دومین ویژگی منابع استراتژیک را کمیاب بودن آنها معرفی می کند. وی اشاره می کند که اگر منابع با ارزش را تعداد زیادی از رقبا داشته باشند تقلید استراتژی توسط رقبا بسیار آسان است، حتی اگر این ارزش بین آنها متفاوت باشد. معمولا منابع کمیاب نمی توانند توسط عرضه کنندگان به سرعت گسترش یابند و توزیع آن بستگی به کمیابی بازار عوامل و پایین بودن ارزش ادراکی آنها دارد.
منابع باارزش و کمیاب، باید به سختی نیز قابل تقلید باشند. به منظور جلوگیری از تقلید رقبا و حفظ مزیت رقابتی منبع، باید موانعی وجود داشته باشد. یک منبع و بازده و خروجی آن وقتی قابل تقلید است که رقبا بتوانند همان منبع را ایجاد کرده یا بهدست آورند(نسخه برداری) یا بازده نهایی آن منبع را از طریق منابع دیگر تولید کنند (جایگزینی) . بارنی معیار تعیین قابل تقلید بودن منابع را هزینه نسخهبرداری رقبا معرفی میکند. این هزینه به سه عامل بستگی دارد:
شرایط تاریخی منحصر بفرد: آن دسته از شرایط زمانی و تاریخی مطلوب که شرکت منابع خود را تحت آن شرایط توسعه داده و بهدست آورده، خود یکی از عوامل دشوارکننده تقلید رقبا است. بدین معنا که رقبا باید برای بهدست آوردن همان منبع با همان مزیت هزینه بیشتری متحمل شوند. این امر احتمال موفقیت رقیب را در بدست آوردن مزیت رقابتی کاهش می دهد.
ابهام علّی: در این حالت شرکت بهمنظور اجرای یک استراتژی، بهجای یک تصمیم بنیادی مجموعهای از تصمیمات متعدد ولی کوچک را اتخاذ می کند و توجه کمتری از رقبا را به خود جلب می کند. توالی و انسجام این تصمیمات کوچک، ابهامی را برای شناخت رابطه علّی این تصمیمات و تقلید از آن برای رقبا ایجاد می کند.
پیچیده بودن منابع: می توان گفت تقلید از منابعی غیرملموس و ضمنی که وابسته به عوامل متعاملی مانند افراد و سیستمهای کامپیوتری هستند، امکان ناپذیر است. زیرا تقلید کننده باید سیستم فعلی خود را از بین برده و دوباره با ترکیببندی جدید سیستم موفق رقیب را برای خود بازسازی کند.
«کلیس» با جدا کردن موانع تقلید پایدار و ناپایدار بیان می کند که عواملی مانند مقررات دولتی، محدودیتهای قانونی، حق اختراع، موقعیت جغرافیایی شرکت و نزدیکی به منابع اولیه به عنوان موانع تقلید از پایداری بیشتری برخوردارند در حالی که کوتاهی زمان عرضه محصول، تهدیدات مربوط به شهرت سازمان و ابهام علّی از پایداری کمتری نسبت به سایر عوامل برخوردارند.
نتیجه گیری
در این مقاله تلاش شد که سه رویکرد غالب استراتژی مورد بحث قرار گیرد و تفاوتهای این سه نوع نگرش جستجو شود. این سه رویکرد عبارتند از: دیدگاه سازمان صنعتی ، دیدگاه فرآیندی و دیدگاه مبتنی بر منابع. همان طور که اشاره شد تفاوت بین دیدگاه سازمان صنعتی و دیدگاه مبتنی بر منابع در توصیف منشا مزیت رقابتی سازمان می باشد. در حالی که تفاوت این دو تئوری و رویکرد فرآیندی در واحد و منطق تحلیلی آنها می باشد.
جدول زیر خلاصه ای از نکات اصلی این سه تئوری را نشان می دهد. بهعنوان جمعبندی نهایی میتوان گفت، با توجه به منطق دیدگاهها، تئوریهای غالب مدیریت استراتژیک را میتوان در دو بعد طبقهبندی کرد: رویکردهای مبتنی بر فرآیند در مقابل رویکردهای مبتنی بر محتوا و رویکردهای درون گرا در مقابل رویکردهای برون نگر. هر یک از این رویکردها چشم انداز متفاوتی را برای مدیران بهمنظور شناخت محیط و سازمان خود روشن می کند و در تصمیمگیریها هر یک به جنبه خاصی از موضوع میپردازند. مدیر با توجه به شرایط خاص سازمان خود می تواند با بهرهگیری از این رویکردها جنبه خاصی از موضوع را روشن سازد.
مدل های مدیریت استراتژیک + کاربردها
سازمانها همیشه به دنبال راههایی برای بهبود کارآیی خود هستند. این مهم نحوۀ ارتباط و مهمتر از همۀ سودآوری را نشان میدهد؛ اما کارآیی به استراتژی و سپس به مدلی برای اجرای آن استراتژی نیاز دارد. جای تعجب نیست که انواع مختلفی از مدل های مدیریت استراتژیک برای تحقق اهداف سازمانی وجود دارند.
خدمات مشاوره مدیریت استراتژیک
برای دریافت خدمات جامع مشاوره و طراحی انواع استراتژی سازمانی، فرم درخواست مشاوره را پر کنید تا مشاوران ما با شما تماس بگیرند.
مدل های مدیریت استراتژیک برای کسب و کار بزرگ و کوچک کاربردی است و به برنامه ریزی پروژه و اجرای اهداف سازمانی به صورت کامل و ساختاری کمک میکند. هنگامی که در مورد یک هدف تصمیم گرفتید، باید مدلی را انتخاب کنید که ضامن موفقیت سازمان باشد. غالباً نوع سازمان تعیین میکند که از کدام مدل برنامه ریزی استراتژیک استفاده شود. به هر روی، ما در مقاله دیگری از غزال در مورد اهمیت و انواع مدل های آن صحبت میکنیم.
مدل ها
این مدل ها نشان میدهد که چگونه سازمان برنامهای را در راستای استراتژیهای خود اتخاذ میکند تا در مسیر بهبود عملیات و دستیابی بهتر به اهداف سازمانی حرکت کند. چگونگی رسیدن این خواستهها، مستلزم شناسایی نیازهای سازمان و چگونگی رسیدن به اهداف در کوتاه مدت است. گفتن این موضوع البته آسان است و انجام آن بسیار دشوار! در حقیقت، گاهی اوقات پیچیدگی مربوط به تلاش برای تهیه یک برنامه برای رسیدن به اهداف استراتژیک، میتواند نیاز به وجود مدل های مزبور را اجتناب ناپذیر کند. به همین دلیل، تعدادی از مدل ها در این حوزه وجود دارند که برای کمک به شما در رسیدن به اهداف مورد استفاده قرا میگیرند.
اهمیت استفاده از مدل های برنامه ریزی استراتژیک
مهم نیست که شما یک سازمان نوپا یا یک برند معتبر و مشهور هستید، اگر برنامهای برای رسیدن به اهداف خود ندارید، قطعاً شکست خواهید خورد. این مهم میتواند از دست دادن سهم بازار باشد که شرایط اقتصادی سازمان را به خطر می اندازد. استفاده از مدل مدیریت استراتژیک تنها به هدف سازمان دهی اهداف و رسیدن به نتایج مطلوب به کار گرفته میشود. مزایای داشتن یک مدل بسیار زیاد است. مدل مدیریتی در این حوزه یک مسیر مشخصی را فراهم میکند که سازمان را در جهت آن مسیر حرکت میدهد. همکاری همۀ بخشها برای یک هدف مشترک، قلب مدل استراتژیک است. اگر همه نمیدانند هدف چیست و چگونه میخواهند به آن برسند، نمیتوان به اهداف سازمانی نزدیک شد، چه یک سال باشد یا پنج یا 10 سال در آینده! حواس پرتیهای زیادی وجود دارند که هر روز در هر کسب و کاری رخ میدهند. دانستن اینکه خط اصلی اهداف چیست، به شما کمک میکند تا انرژی خود را بر اساس استراتژی کلی سازمان تنظیم کنید. یکی دیگر از نکات مثبت در استفاده از مدل های مدیریت استراتژیک، این است که دانش شما را در مورد بهترین کارکرد در سازمان بهتر میکند. شما نقاط قوت و ضعف خود را میدانید و همچنین تصویری واضح از موقعیت خود در بازار به دست میآورید. حتی به شما کمک میکند تا ایده روشنی از اینکه چه کسی رقیب شما است و چگونه میتوانید خود را از آنها متمایز کنید، به دست آورید.
نحوه تعین بهترین مدل
هنگام انجام تحقیق برای پیدا کردن بهترین مدل برنامه ریزی استراتژیک، گروهی از مدلهای متنوع اما متناسب با اهداف خود را جمع آوری کنید. تنوع، ایدههای بیشتری را فراهم میکند. بری این کار شما باید مدیران اصلی سازمان را فراخوانی کنید. همۀ مدیران باید راه حلهای خلاقانهای ارائه داده و سپس آنها را با اهداف مطابقت دهند تا مطمئن شوند که با مدل همخوانی دارند. موفقیت این کار با مشارکت همه مدیران در یک بحث آزاد انجام میشود. این مهم حتی نیاز به وجود یک مجری خارجی برای مدیریت فرآیند را نیز ضروری میداند. وقتی برنامهای دارید، برنامه باید واقع بینانه باشد. اگر نمیتوانید آن را اجرا کنید، به دنبال مدل دیگری بروید. بنابراین، باید با اهداف مشخص، وظایف، مسئولیتهای تعین شده، پاسخگویی، مهلت تعیین شده قابل اجرا و موارد دیگر، همۀ افراد درگیر را از روند کار مطلع کنید. اما این بدان معنا نیست که شما نمیتوانید انعطاف پذیر باشید. برنامهها تغییر میکنند، بنابراین بهتر است در این مورد سخت گیری نکنید! سرانجام، فکر نکنید که یک مدل استراتژیک قابل تغییر نیست بلکه مدل ها انعطاف پذیر هستند و قابل ویرایش و تغییر میباشند. اگر میتوانید ماهانه یا حداقل هر سه ماه یک بار جلساتی را ترتیب دهید. میتوانید دربارۀ نحوۀ اجرای مدل بحث کنید و افراد را نسبت به آنچه وظیفه اجرای آنها را دارند، پاسخگو قرار دهید. به این ترتیب میتوانید از عملی شدن مدل مطمئن شوید.
انواع مدل های مدیریت استراتژیک
1- مدل هم راستایی (Alignment Model)
- اجرای استراتژی یعنی اینکه استراتژی، کسب و کار را هدایت میکند.
- پتانسیل فنآوری که همچنین استراتژی کسب و کار را حرکت میدهد. همچنین، با یک استراتژی فنآوری اطلاعات از آن پشتیبانی میکند.
- معاملات بالقوه رقابتی با استفاده از قابلیتهای فنآوری اطلاعات برای ایجاد محصولات و خدمات جدید استفاده میشوند.
- سرانجام، سطحی از خدمات وجود دارد که متمرکز بر ایجاد بهترین سیستم IT در سازمان است.
2- کارت امتیاز متوازن (Balanced Scorecard)
- مشخص کردن عملکرد مالی شرکت و اینکه چه منابع مالی بیشترین تأثیر را در برنامه داشتهاند.
- سنجش عملکرد ذی نفعان یا مشتریان و نحوه خدمات رسانی به آنها سنجیده میشود.
- فرآیندهای داخلی نیز باید از نظر کارآیی و همچنین کیفیت ارزیابی شوند.
- این مدل یک ظرفیت سازمانی دارد که به کارکنان، زیرساختها، فناوری، فرهنگ و سایر مواردی که میتوانند برای رسیدن به اهداف سازمانی کمک کنند، توجه میکند.
3- مدل پایه (Basic Model)
این مدل اغلب توسط سازمانهای جدیدتر که سابقه برنامه ریزی استراتژیک ندارند، برای کمک به آنها در تصمیم گیری استفاده میشود؛ اما این مدل همچنین برای هر سازمانی است که وقت یا منابع لازم برای صرف یک برنامه ریزی استراتژیک عمیق و گسترده را ندارد. با این مدل ابتدا بیانیه مأموریت را برای سازمان خود تنظیم میکنید، یعنی خلاصهای از اهداف شما که برای الهام بخشیدن و تحول سازمان مهم هستند. در مرحله بعدی، شما میخواهید بفهمید که برای تحقق بیانیه مأموریت چه اهدافی باید محقق شوند. از این رو، وظایفی که به آن اهداف نیاز هستند را تقسیم میکنید. برنامه ریزی، نظارت و گزارش پیشرفت خود را انجام دهید.
4- استراتژی اقیانوس آبی (Blue Ocean Strategy)
استراتژی اقیانوس آبی برای بردن محصول شما به بازاری طراحی شده است که هیچ رقابت یا رقابت کمی در آن وجود دارد. بنابراین، تحقیقات به شدت به دنبال یافتن جایگاهی هستند که میتواند برای سودآوری مورد استفاده قرار گیرد. این مدل در جایی که کسب و کارهای کمی وجود دارند که کالایی را ارائه داده که مردم به آن ابراز علاقه کرده باشند و فشار قیمتی یا هیچ فشار زیادی نیز وجود ندارد استفاده میشود. برخلاف استراتژی اقیانوس قرمز که بازاری اشباع شده را توصیف میکند و محصولات تحت فشارهای قیمتی که میتوانند کسب و کار را تهدید کنند را توصیف میکند، استراتژی اقیانوس آبی به دنبال بازارهایی است که فرصت رشد را فراهم میکنند. شما به دنبال این هستید که تقاضای جدیدی را جذب کنید، جایی که محصول شما منحصر به فرد خواهد بود!
5- مدل مسئوله محور (Issue Based)
مدل مسئله محور (همچنین هدف محور نیز نامیده میشود)، گام بالاتر از مدل پایه است. این مدل مبتنی بر مدل پایه است. بنابراین، عمیقتر و احتمالاً محبوبترین مدل در میان مدل های استراتژیکی است. برای شروع، از تجزیه و تحلیل سوات (SWOT) استفاده کنید که مخفف اختصاری نقاط قوت، ضعف، تهدیدها و فرصتها است. این تحلیل به شما کمک میکند تا عوامل داخلی و خارجی که بر کسب و کار، محصول یا خدمات شما تأثیر میگذارند را شناسایی و تحلیل کنید. بعد بیانیه مأموریت، سپس برنامه ریزی، ایجاد بودجه و برنامه برای اجرای مأموریت ارائه میشود. پس از یک سال، باید نتایج را کنترل کرد و در صورت لزوم نتایج را در مورد پیشرفت اهداف گزارش داد.
اهمیت استراتژی رهبری تیم در موفقیت سازمان چیست؟
رهبری یک تیم هدایت کننده اعضای تیم به سمت اهداف آن است با لحاظ کردن حفظ ارزش های تیم و ایجاد وحدت و یکپارچگی بین اعضای آن.
لذا در مرحله اول یک رهبر مقتدر باید دارای شخصیتی کاریزماتیک و با جذبه باشد.
کاریزماتیک بودن یک رهبر تاثیرگذار
در ابتدا باید بدانیم کاریزما یعنی چی؟
تعریف کاریزما
اثر گذاری و همراه کردن دیگران با خود با جذب کردن آن ها وفاداری در اطرافیان شکل می گیرد که در واقع مهارتی است که می توان با آموزش آن را در خودمان توسعه دهیم.
جذب کردن با برخورد اثر گذار بیانگر قدرت یک رهبر و خوش رویی وی را برای اطرافیان دوست داشتنی میکند.
خوش رویی رهبری تیم
به عنوان یک رهبر باید بتوانیم با افراد تیم سازگار باشیم و به آن ها حس خوب انتقال دهیم که برای افزایش سطح این توانایی می بایست هوش احساسی خود را بالا ببریم. یک رهبر باید همواره خوش بین و اطمینان بخش به نظر آید. پس حتی اگر نیاز باشد باید نقش بازی کنیم که این هم جز با کنترل و تسلط بر احساس امکان پذیر نیست. با علاقه باید به حرف اعضا تیم گوش کنیم و پاسخ های صحیحی و در عین حال واقع گرا به آن ها دهیم و با احترام صحبت اهمیت یک استراتژی کنیم.
اثر گذاری یک رهبر
اثر گذاری 3 بخش دارد حضور توانایی اثر گذاردن و توانایی رهبری کردن.
این سه بخش را کسی می تواند در وجود خود داشته باشد که دارای اعتماد به نفس کافی باشد. یک رهبر کاریزماتیک به قدری در این مورد قوی است که نه تنها از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است بلکه باعث بالا رفتن سطح اعتماد به نفس دیگران میشود.
داشتن تفکر مثبت و خوش بینی قدرت رهبر را در حل مشکلات بالا میبرد. رهبران کاریزماتیک با متقاعد سازی و همراه کردن دیگران برای نیل به هدف مشترک تلاش می کنند و کاری که غیر ممکن به نظر می آید را اجرایی میکنند. رهبر بودن تا حدودی ذاتی است اما ما می توانیم با آموزش آن را در خود ایجاد یا توسعه دهیم مثلا به رفتار و عملکرد دیگر رهبران در حوزه کاری خود توجه کنیم.
پس کاریزما یک مهارت است که می توان آن را بسط داد. در زیر به بررسی چند ویژگی رهبران کاریزماتیک می پردازیم:
ویژگی های رهبران کاریزماتیک و تاثیرگذار
رهبرانی دارای این ویژگی هستند که تحول ایجاد کنند چرا که تنها این رهبران می توانند سطح قابل توجهی از تغییرات را به وجود آورند.
- ارتباط: برقراری ارتباط کمک میکند تا بتوانیم دیگر اعضا را مدیریت کنیم و در شرایط سخت کنار آن ها باشیم. با ارتباط درست رهبران کارکنان همواره در اوج عملکرد های خود خواهند بود.
- بلوغ: فردی که به بلوغ فکری رسیده باشد نمی خواهد بر دیگران تسلط یابد. رهبر بالغ بر اساس عقل و دانش خود بر دیگر افراد برتری دارد لذا همواره مسئولانه رفتار میکند.
- مهربانی: رفتار خوب نسبت به کارمندان به تنهایی نمیتواند اثری که لازم است را داشته باشد. اعتماد به نفس: همان طور که قبلا اشاره شد یک رهبر باید به قدری اعتماد به نفس داشته باشد که سبب تقویت آن در دیگران شود.
- زبان بدن: چنین رهبرانی در برقراری ارتباط با زبان اشاره مهارت زیادی دارند و با حرکات سنجیده چشمی، دست، بدن و … روی دیگر افراد اثر می گذارند.
- شنوندگان خوب: اعضا تیم و کارکنان سازمان هرگز از حرف زدن با چنین رهبرانی حس نمیکنند که تحت فشار هستند و از حرف زدن خجالت نمیکشند. این رهبران در نهایت صمیمیت گوش میکنند و راه حل های مشکلات را همراه با همدلی با آن ها به اشتراک می گذارند.
- ارزیابی درونی: به عنوان رهبری تیم دید اعضای تیم با کارکنان سازمان نسبت به آن ها همواره مهم است. پس برای اینکه جذاب تر شوند باید روی ویژگیهای مثبت خود متمرکز شوند وآن ها را پر رنگ تر کنند. پس اگر بخواهیم رهبر کاریزماتیک باشیم باید خود را بشناسیم و روی ویژگی هایی که می تواند ما را متمایز کنند کار کنیم.
رهبری متفکر تیم
این رهبران همواره ایده های نو برای کسب و کار دارند که انجام آن را راحت تر میکند. اگر بخواهیم متفکر باشیم باید همواره اشتیاق به کار داشته باشیم و در آن مهارت لازمه را کسب کنیم. رهبران متفکر همواره قابل اعتماد تر از دیگر رهبران هستند. با تقویت چند ویژگی نظیر چند نمونه ای اهمیت یک استراتژی که در زیر اشاره کردیم می توانیم رهبر متفکر شویم:
- تعیین اهداف: اول از همه باید مشخص کنیم چرا میخواهیم یک رهبر متفکر باشیم. برای ترفیع در کار؟ برای افزایش سرمایه برای تقویت برند؟ اینکه بدانیم چرا میخواهیم کاری را انجام دهیم تعیین مسیر برای ماست. پس نوع هدف و خواسته ما معین کننده راهی است که ما را به مقصود برساند.
- ثبات: به عنوان رهبر متفکر باید ویژگی های مشخصی را در خود نهادینه و بارز کنیم که با آن ها شناخته شویم. نظیر مهارت، اشتیاق و ….
- اعتبار: با آموزش دیدن و کسب مهارت در زمینه کاری برای خود اعتبار مشخص میکنیم. اگر به حدی متبحر شویم که بتوانیم راه کار ارائه دهیم و مشکلی را حل کنیم در واقع اعتبار خود را بالا میبریم.
برای رهبر متفکر بودن نیاز نیست مشهور باشیم ما باید نقاط مثبت خود را بیابیم و در محقق سازی اهداف با دیگر اعضا تیم همراه و شریک شویم.
نقش رهبری تیم در ایجاد انگیزه
اهمیت انگیزه از آنجایی مهرز است که تنها زمانی کارکنان عملکرد بهتری از خود بروز می دهند که انگیزه کافی برای کار و اجرا آنچه به آن ها محول شده است را دارند. انگیزه باعث تعهد کاری آنها و مشارکت در حل مشکلات میشود. به عنوان رهبر باید بتوانیم در کارکنان خود انگیزه ایجاد و آن را حفظ کنیم. طوری که اعضا از اینکه برای سازمان کار می کنند با تمام وجود افتخار کنند.
چند راهکار ایجاد انگیزه
- یک رهبر باید الویت های کارکنان، سوابق آن ها، وضعیت خانواده و مهارت تخصصی آن ها و… را بشناسد چرا که کمک میکند بدانیم از چه طریق می توان موثرتر برانگیزه کارکنان اثر گذار باشیم.
- در حین ارزیابی کارکنان آن ها باید متوجه شوند که کارشان برای ما دارای اهمیت است چرا که اگر آن ها به هر دلیلی نا امید شده باشند بار رفتار ما اهداف تیم را مد نظر قرار داده و دست از تلاش بر نمی دارند. پس بهتر است محیط کاری را برای آن ها در آرامش نگه داریم.
- اگر کارکنان بدانند کاری که از آن ها خواسته شده را چگونه و به چه نحوی باید انجام دهند با علاقه بیشتری کار میکنند و اینکه چرا موفقیت آن ها مهم است. برایشان قابل درک میشود. از جهت کاهش نگرانی و حل مشکلات عمل میکنند. اگر افراد ندانند چطور در جهت محقق شدن اهداف عمل کنند ممکن است آسیب های جبران ناپذیر وارد نمایند.
- رهبر تاثیرگذار و خوب همواره تلاش می کند که کارکنان توانایی خود را بروز دهند و برای بهبود و توسعه آن زمینه را فراهم میکنند. یادگیری همواره عامل مهم ایجاد انگیزه است.
- فعالیت های خارج از محیط کاری نظیر مهمانی های کوچک یا دورههای هفتگی و ماهانه شناخت اثر بخش تری را از کارکنان برای یک رهبر ایجاد میکند.
- حمایت از کارکنان پشتیبانی از آن ها و اینکه بدانند تلاش و زحمات آن ها دیده میشود، تشویقهای به موقع ، کشف قابلیت های آن ها برای افزایش سطح انگیزه اعضا بسیار مهم است.
هر عضوی از تیم یا فردی از یک سازمان میخواهد ارزشمند دیده شود. پس هر هزینه ای که برای ارتقا سطح انگیزه کارکنان در نظر گرفته شود قطعا به قدری سود آوری دارد که با ارزش باشد. در حقیقت با این چنین هزینه هایی ما روی پرسنل خود سرمایه گذاری می کنیم.
سطوح رهبری
رهبر بودن یا رهبری دارای 5 سطح است که هر رهبر با سطح شخص دارای ویژگی هایی خاص خود است و هر سطح در جایگاه خود و وضعیت تیم یا سازمان به کار میرود. لذا سطوح بیانگر بی اهمیتی نیست اما به ما یادآور میشود که بدانیم چه رهبری میخواهیم باشیم و برای آن کدام ویژگی را در خود تقویت کنیم.
- سطح اول افرادی با توانمندی بالا، با استعداد، مهارت بالا، و دارای عادات خوب، موفقیت ها را می سازند.
- سطح دوم هدایت توانمندیهای فردی به سمت اهداف، در واقع رهبری که تیم ها را عالی اداره می کند.
- سطح سوم رهبران کارآمد که اعضا را برای پیگیری موثر اهداف از قبل مشخص شده سوق می دهند.
- سطح چهارم رهبران با نفوذی که دیدگاه روشنی دارند و از عهده مسئولیتها به خوبی بر میآیند. آن ها استانداردهای تدوین شده را به خوبی اجرا میکنند.
- سطح پنجم رهبرانی خلاق که در عین حال متواضع هستند و با جسارت و اراده حرفه ای به نتایج عالی و پایدار میرسند. آن ها افراد جاه طلب برای سازمان هستند که جانشین های خود را به گونه ای انتخاب می کنند که سازمان به موفقیت های بالا تری نسبت به دوره رهبری آن ها برسد.
اکنون به بررسی کوتاه درباره رهبری سطح پنجم میپردازیم:
رهبران سطح پنجم
ویژگی شخصیتی این افراد به گونه ای است که نیاز به خودستایی و خودخواهی ندارند و همواره در تلاش هستند که اهداف بزرگ تر اهمیت یک استراتژی برای سازمان تدوین کنند و آن را به سمت عالی شدن پیش ببرند. در تمامی شرکت ها و سازمان ها و تیم هایی که از خوب به عالی شدن رسیدند، رهبر یا رهبرانی از سطح پنجم داشته اند.
رهبر سطح پنج عزمی راسخ برای اجرائیات تفکرهای مثبت دارد آن ها ممکن است برای عالی شدن دست به هر کار عجیبی برای سازمان بزنند. برای این گروه ضوابط بسیار با اهمیت تر از روابط است.
رهبری تیم در سطح پنجم کسی است که قادر است در زمان درست در جایگاه مناسب قرار گیرد و موفقیت خود را تصاعدی بالا ببرد.
این رهبران موفقیت را شانس تلقی می کنند، یعنی خود را در موفقیت خارج از گود قرار می دهند اما در زمانی که مشکلی بروز کند مسئولانه درصدد حل بر می آیند و خود را دلیلی برای بروز مشکل می پندارند. نکته قابل توجه در رابطه با آن ها این است که این رهبران کم تر در راس سازمان قرار می گیرند.
افراد می توانند در شرایط مناسب، با توسعه فردی، داشتن مربی خوب و… به رهبر سطح پنجم تبدیل شوند.
رهبران سطح پنجم معمولا در دل سازمان ها هنوز حضور دارند تنها باید آن ها را بیابیم و زمینه رشد به این افراد دهیم این که بدانیم چه می خواهیم و تلاش ها برای دستیابی به چه چیزی است عامل مهمی برای رهبر سطح پنجم شدن است.
نکته آخر و حائز اهمیت این است که صبر نکنیم تا ناکارآمد ها از سازمان بیرون بروند. اگر صادقانه به موضوع نگاه کنیم شاید دوست نداشته باشیم آن ها از سازمان بیرون بروند چون خروج آن ها باعث می شود ما تلاش سخت تری کنیم پس با صداقت و کوشا برای اهداف همت کنیم.
مدیریت استراتژیک چیست و چرا مهم است؟
مدیریت استراتژیک بهکارگیری دانش، مهارت، ابزارها و تکنولوژیهای مورد نیاز برای فعالیتهای مرتبط با برنامهریزی استراتژیک و پیادهسازی استراتژیهای مربوطه برای دستیابی به اهداف و چشمانداز سازمان مورد نظر است.
ستاره | سرویس روانشناسی – به طور کلی، یک جامعه، شرکت و یا حتی یک تیم کوچک برای موفقیت در کسبوکار مربوطه نیاز به دوراندیشی و پایبندی به چشمانداز مورد نظر خود دارند. در واقع، مدیر گروه باید چشماندازی برای تیم، شرکت یا سازمان در نظر گرفته و با دوراندیشی نیازها و اقدامات لازم برای رسیدن به هدف را مد نظر قرار دهد. در این مقاله، به تشریح مفهوم مدیریت استراتژیک در راستای دستیابی به اهداف سازمان پرداخته و اهمیت برخورداری از این علم را مورد بررسی قرار میدهیم.
چرا مدیریت استراتژیک مهم است؟
با توجه به آنچه که در بخش مقدمه به تشریح آن پرداختیم، میتوان گفت که آیندهنگری مدیران در یک کلام «مدیریت استراتژیک» نامیده میشود. در واقع، مدیران ارشد تیم با برخورداری از این علم و بهکارگیری آن میتوانند به رشد سازمان کمک کرده، به هدف مورد نظر رسیده و در شرایط بحرانی نیز به خوبی از چالشهای پیش رو عبور کنند.
مفهوم مدیریت استراتژیک چیست؟
پیش از بررسی مفهوم «مدیریت استراتژیک» بهتر است با مفهوم استراتژی آشنا شویم. در واقع، طبق تعریف ارائهشده از سوی سازمان بینالمللی ISO، «استراتژی» به مجموعهای از فعالیتهای برنامهریزیشده در جهت دستیابی به یک هدف کلی اشاره دارد. به عبارتی، مدیران ارشد تیم متناسب با فعالیتهای برنامهریزیشده (استراتژیهای تدوینشده) به منظور بهرهبرداری از منابع، شیوه ارتباطات سازمانی با بازار، رقبا و سایر عوامل محیطی تأثیرگذار بر سازمان برنامهریزی میکنند. به علاوه، برنامهریزی با استفاده از استراتژیهای راهبردی به منظور دستیابی به اهداف سازمان نیز «برنامهریزی استراتژیک» نامیده میشود.
بنابراین «مدیریت استراتژیک» عبارت است از فراهم کردن چارچوبی مناسب برای مدیریت هر یک از فازهای چرخه برنامهریزی استراتژیک از مرحله تدوین راهکارهای ضروری تا دستیابی به هدف مد نظر. به بیان سادهتر میتوان گفت که مدیریت استراتژیک به سازمان کمک میکند تا دریابد که در حال حاضر در چه موقعیتی قرار دارد و قصد دارد تا به چه جایگاهی برسد. به عبارتی، این سیستم عوامل محیطی داخلی و خارجی را بررسی کرده و سپس استراتژیهای مناسب به منظور موفقیت سازمان را تدوین، اجرا، ارزیابی و کنترل میکند.
به عبارتی، این فرآیند امکانی را برای سازمان فراهم میآورد تا بدین وسیله بر مشکلاتی غلبه کنند که منجر به کسب نتایج ضعیف در روند دستیابی به چشمانداز مورد نظر میشوند. به علاوه، در هر یک از فازهای برنامهریزی استراتژیک، جزئیاتی دقیق در راستای موفقیت سازمان ارائه میشوند که همین امر موجب میشود تا روند برنامهریزی استراتژیک قابلیت ارزیابی و پیگیری داشته و بتوان به خوبی در راستای اهداف سازمان گام برداشت.
مزایای بهکارگیری مدیریت استراتژیک جهت دستیابی به اهداف سازمان
مدیریت استراتژیک در راستای دستیابی به اهداف سازمان، مستقل از رویکرد برنامهریزی بوده و میتوان آن را متناسب با فرآیندهای سازمان مورد نظر پیادهسازی کرد. به علاوه، مدیریت استراتژیک هر شرکت یا سازمان اطلاعاتی دقیق در رابطه با هر یک از فازهای برنامه استراتژیک مربوطه را شامل میشود.
۱. حفظ ارتباط و وابستگی مابین بخشهای مختلف
از اهمیت یک استراتژی اهمیت یک استراتژی سوی دیگر، این روش منجر میشود تا ارتباط و وابستگی مابین بخشهای مختلف برنامه استراتژیک حفظ شده و بدین ترتیب راهی مناسب برای پیشبرد چرخه برنامهریزی استراتژیک فراهم آورده شود.
۲. رسیدن به چشم انداز مورد نظر
به علاوه، با استفاده از تکنیکهای مدیریت استراتژیک میتوان به صورت مؤثرتری فازهای مختلف برنامهریزی استراتژیک را طی کرده و در نهایت به چشمانداز مورد نظر سازمان دست یافت. همچنین این فرآیند امکان پشتیبانی جهت اهمیت یک استراتژی مدیریت ریسک بخشهای مختلف برنامه راهبردی سازمان را فراهم میکند.
۳. امکان برنامهریزی به صورت پویا
از دیگر قابلیتهای این علم میتوان به امکان برنامهریزی به صورت پویا و اعمال تغییر در بخشهای مختلف برنامه مورد نظر اشاره کرد.
۴. نظارت بر روند چرخه برنامه تدوین شده
همچنین با بهکارگیری تکنیکهای مدیریت استراتژیک میتوان بر روند چرخه برنامهی تدوینشده نظارت داشته، کیفیت آن را تحلیل کرده و روند پیشرفت برنامه راهبردی سازمان را مورد ارزیابی قرار داد.
۵. مدیریت شرایط بحرانی
در نهایت، این فرآیند اطلاعاتی مناسب به منظور تصمیمگیری استراتژیک در شرایط بحرانی سازمان ارائه میدهد.
برنامهریزی استراتژیک از چه فازهایی تشکیل شده است؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، چرخه برنامهریزی استراتژیک، مستقل از رویکرد مورد استفاده برای توسعه یک برنامه استراتژیک بوده و شامل پنج مرحله است که عبارتند از:
- تحلیل نیازهای تیم، شرکت یا سازمان در راستای دستیابی به هدف مورد نظر
- طراحی برنامهای اهمیت یک استراتژی متناسب با نیاز سازمان جهت دستیابی به چشم مورد نظر و عبور از شرایط بحرانی هر یک از طرحهای تدوینشده و انتخاب طرحی متناسب با شرایط سازمان
- پیادهسازی راهبرد انتخابشده و مدیریت زمان اجرای هر یک از فازها
- ارائه اطلاعات مورد نیاز جهت اتخاذ تصمیمات استراتژیک در سازمان
به عبارتی، هر یک از فازهای فوق پس از اتمام فاز قبلی آغاز شده و سپس در پایان مرحله پنجم از سر گرفته میشوند، بدین معنی که پس از ارائه اطلاعات مورد نیاز جهت اتخاذ تصمیمات استراتژیک در سازمان مجدداً نیازهای افراد، شرکت یا سازمان تحلیل شده و در صورت نیاز تغییرات لازم در برنامه اعمال میشوند. در همین راستا، چرخه برنامهریزی استراتژیک برخلاف سالیان گذشته به فرایندی پویاتر تبدیل شده است که بدین ترتیب میتوان متناسب با نیاز تیم، سازمان یا شرکت تغییرات مورد نظر را در هر یک از فازهای آن اعمال کرد. به عبارت بهتر، در چرخه جدید از برنامهریزی استراتژیک مدیریت تغییرات باید به صورت دقیقتری انجام شود تا از ایجاد اختلالات و بینظمیهای احتمالی در روند مربوط به مسائل مدیریتی کاسته شود.
چرا مدیریت استراتژیک مهم است؟
در این بخش، برخی از بارزترین دلایل اهمیت بهکارگیری مدیریت استراتژیک برای یک تیم، شرکت یا سازمان را مورد بررسی قرار میدهیم.
۱. رسیدن به اهداف و چشم انداز سازمان
سازمانها میتوانند با بهکارگیری مدیریت استراتژیک و با تمرکز بر جزئیات برنامهریزی استراتژیک به نتایج، اهداف و چشمانداز مورد نظر خود برسند. به علاوه، مدیریت راهبردی راهنمایی جامع برای ایجاد برنامههایی واضح، ساده و قابلدرک فراهم میکند، به طوری که این برنامهها به خوبی ساختار یافته بوده با پیروی از آنها میتوان به اهداف مورد نظر دست یافت.
۲. تحلیل و بررسی کیفیت برنامه
همچنین با برخورداری از علم مدیریت استراتژیک میتوان اطلاعاتی دقیق و روشی مناسب برای ارائه، تحلیل و بررسی کیفیت برنامه مورد نظر ارائه کرد. به عبارت بهتر، این سیستم یکسری روش استاندارد را برای ارزیابی طرحهای استراتژیک، ارائه اطلاعاتی ارزشمند به مدیران جهت اولویتبندی و انتخاب طرحهای استراتژیک مناسب فراهم میکند.
۳. مدیریت فازهای مختلف برنامه ریزی استراتژیک
به علاوه، از جمله دیگر دلایل اهمیت مدیریت استراتژیک میتوان به قابلیت مدیریت فازهای مختلف برنامهریزی استراتژیک با استفاده از اطلاعات جمعآوری شده در مرحله طراحی اشاره کرد. در واقع، این سیستم امکان نظارت بر اجرای برنامه، پیگیری روند پیشرفت، نظارت بر صحت اجرای هر فاز و رفع ریسکهای احتمالی را فراهم میکند.
۴. تعریف چرخه اتفاقات غیرقابل پیش بینی
همچنین مدیریت استراتژیک قابلیت بررسی مجدد چرخه مربوط به اتفاقات غیرقابلپیشبینی و درخواستهای متناسب با نیاز تیم، شرکت یا سازمان را فراهم میآورد به طوری که با ارزیابی و اولویتبندی هر یک بر اساس استانداردهای تدوینشده در برنامهریزی استراتژیک و اعمال تغییرات مورد نظر میتوان برنامهای متناسب با نیاز سازمان تنظیم کرد.
۵. دیگر ویژگیها
از سوی دیگر، مدیریت استراتژیک امکان نظارت بر شاخصهای کلیدی عملکرد، بررسی شاخصهای پیشبینی ریسک، آنالیز شاخصهای نحوه عملکرد برنامه و سایر عوامل محیطی خارجی که نشاندهنده تغییرات بازار بالقوه هستند را فراهم میکند.
جمعبندی
با توجه به آنچه که در این مقاله بیان شد، چنانچه تیم، شرکت یا سازمانی دارید که نیاز به هماهنگی بخشهای مختلف یا گروههای مختلف در راستای دستیابی به اهداف کوتاهمدت یا بلندمدت داشته باشد، احتمالاً به تدوین نوعی مدیریت استراتژیک نیاز دارید. داشتن هوش تجاری قوی نیز به شما در مدیریت استراتژیک بهتر کمک شایانی خواهد کرد، به همین خاطر پیشنهاد میکنیم با کاربرد هوش تجاری در تصمیم گیری سازمانها آشنا شوید. آیا تا به حال قوانین مربوط به مدیریت استراتژیک را به کار گرفتهاید؟ آیا با چالشهای پیش رو در جهت دستیابی به اهداف تیم خود آگاه هستید؟ نظرات، تجربیات و پیشنهادات خود را در این باره با ما و کاربران ستاره در میان بگذارید.
استفاده مداوم از لوازمآرایش، هوای آلوده و خواب ناکافی باعث چروک شدن پوست صورت میشوند. با استفاده روزانه از کرم ضد چروک میتوان چروکها را از بین برد و از ایجادشان جلوگیری کرد، همچنین خاصبت سفت کنندگی این کرمها از افتادگی ماهیچه و عضلات صورت جلوگیری میکند.
مفهوم مدیریت استراتژیک کسب و کار
مدیریت استراتژیک جزء اساسی مشاغل محسوب میشود. تدوین و اجرای اهداف و ابتکارات مربوط به استراتژیهای تعیین شده توسط ذینفعان یک سازمان است. به عبارت دیگر، برای اطمینان از فرایندهای تصمیمگیری عاقلانه، مهم است که استراتژیهایی برای پشتیبانی از عملکردها و عملکردهای کسب و کاری وجود داشتهباشد. بنابراین مدیریت استراتژیک مستلزم ارزیابی اهداف کسب و کاری، چشمانداز، اهداف سازمان و همچنین برنامههای آینده است. یک فرایند مدیریت استراتژیک به کار گرفته میشود؛ تا اطمینان حاصل شود که تجارت به طور موثر و کارآمد اجرا میشود.
نقش مدیریت استراتژیک کسب و کار
مدیریت استراتژیک یک اصطلاح گسترده است که شامل تفکر نوآورانه، فرایند برنامهریزی استراتژیک و استراتژی عملیاتی است. مدیریت استراتژیک کسب و کار، به طور خاص، عمدتا متکی به تحقیق است. ضروری است که برای موفقیت یک استراتژی کسب و کاری، نظرات مشتریان، مشارکت کارکنان و بهترین شیوههای صنعت در نظر گرفتهشود. یک روش معمول برای تشویق مدیریت استراتژیک کسب و کار، شامل برنامهریزی زیاد در جلسات هیئت مدیره، داشتن معتمدانی با تجربه ارزشمند و متنوع و بررسی دقیق تصمیمات بر روی هر عملکرد کسب و کاری در سازمان است.
اهمیت مدیریت استراتژیک کسب و کار
اهمیت اصلی مدیریت استراتژیک کسب و کار کمک به سود و تصمیمگیری کسب و کار است.
این یک ابزار مدیریت ضروری برای هر کسب و کار است. وظیفه اصلی در فرایند برنامهریزی استراتژیک پیشبینی روندهای آینده است، که به تجارت در ساختمان کمک میکند. بنابراین برای تحقق این امر، باید از ابزارهای برنامهریزی استراتژیک به جای فرآیندهای برنامهریزی ساده استفاده کرد.
از طریق یک استراتژی خوب تدوین شده، قادر خواهید بود اهداف بلندمدت و واضحی را مشخص کنید. این اهداف به گونهای مهم هستند، تا شما تصور متمایزی از نحوه پیشروی داشتهباشید و میتواند برای رشد کلی یک سازمان مفید باشد.
جنبه سخت مدیریت استراتژی این است که با منابع محدود تحت فشار قرار میگیرید. مدیریت استراتژی به شما میآموزد که اطمینان حاصل کنید که منابع کسب و کار، از نظر محصولات و خدمات، عاقلانه مورد استفاده قرار میگیرند و دارای فرصتهای امیدوارکننده هستند.
هیچ شخصی یک کسب و کار را بهتر از صاحب آن نمیشناسد و تنها این شخص قادر خواهد بود نقاط قوت و ضعف کسب و کار خود را تشخیص دهد. بنابراین، فقط آگاهی از کاستیها و نقاط قوت یک کسب و کار کافی نیست. برنامهریزی استراتژیک برای پر کردن شکاف بین خلاء قابلیت و قدرت یک کسب و کار مورد استفاده قرار میگیرد.
هنگام اداره یک کسب و کار، باید بدانید که تجارت شما چگونه بر محیط تاثیر میگذارد و برعکس. مدیریت استراتژی شامل آگاهی از تغییرات احتمالی آینده در بازار است که ممکن است بر کسب و کار و تاثیرات زیست محیطی آن تاثیر بگذارد.
مزایای مدیریت استراتژیک کسب و کار
یک فرایند مدیریت استراتژیک به سازمان و رهبری آن کمک میکند؛ تا در مورد وجود آینده خود فکر کنند و برای مسئولیت اصلی هیئت مدیره برنامهریزی کنند. در واقع مدیریت استراتژیک، جهت را برای سازمان و کارکنان آن تعیین میکند. مدیریت استراتژیک موثر به طور مستمر فعالیتهای سازمان را برنامهریزی، نظارت و آزمایش میکند؛ که منجر به کارآیی عملیاتی بیشتر، سهم بازار و سودآوری میشود.
دیدگاه شما